آیا قاره سبز به انتهای دوره خودروسازی خود رسیده است؟

روند کلی بازار و صنعت خودرو تحولات عمیقی را نشان می دهد و به نظر می رسد اروپایی ها در حال از دست دادن نقش پر رنگ خود در این صحنه هستند.
بررسی وضعیت خودروسازی در قاره اروپا
اروپا و بهویژه آلمان در نظر اکثر مردم دنیا بهعنوان نماد خودروسازی در جهان شناخته شده و میشود؛ هرچند که از نظر تاریخی جدال بسیاری بین آمریکاییها و آلمانیها وجود دارد، اما حقیقت این است که خودرو با نام آلمان و اروپا گره خورده است.
حال طی ده سال اخیر، با ظهور غولی جدید در صنعت خودروی جهان به نام چین و تغییر سبک خودروسازی از خودروهای دیزلی به برقی، بازار خودروی جهان و استقبال مردم دنیا به دلایل متفاوت از جمله بحث مالی به خودروهای چینی بسیار زیاد شده و این موضوع باعث ایجاد چالشهای جدی برای شرکتهای بزرگ اروپایی شده است.
یک شوک سنگین به آلمانیها
شاید هنوز هم برای مردم عادی که پیگیر اخبار و حواشی صنعت خودرو نباشند، باورپذیر نباشد که شرکتهایی نظیر مرسدسبنز به حدی دچار مشکل و چالش شده است که تغییراتی اساسی را در سیستم خود طی این سالها ایجاد کرد تا بتواند در کلاسهای قیمتی گوناگون محصولات خود را ارائه دهد؛ اما دست آخر این شرکت پذیرفت که باید میدان خود را تغییر دهد و حوزه تولید خود را محدود کند؛ در نتیجه، بهجای افزایش تولید، به سراغ لوکسسازی و افزایش سود از طریق خودروهای گرانقیمت رفت و سهم بازار را رها کرد.

در سوی دیگر میدان، آئودی که به سلطان بیرقیب پرفورمنس در جهان خودرو مشهور بود، دو ماه قبل یکی از سایتهای تولیدی خود را که از زمان جنگ جهانی دوم در کشور بلژیک تأسیس کرده بود، به دلیل کاهش هزینه و عدم سودآوری این سایت تعطیل کرد. تنها با اندکی جستوجو به سادگی میشد دریافت که دلیل این اقدام، پر شدن پارکینگ خانههای اروپا با خودروهای چینی بوده است.
حال وخیم خودروسازان اروپا
مثالهایی که در بالا زده شد، به نوعی مربوط به ثروتمندترین کشور و شرکتهای اروپا بود. اگر اندکی از مرز آلمان پا را فراتر بگذارید، به سادگی میتوانید حال بد و از نفسافتادهی خودروسازان دیگر کشورهای اروپایی را ببینید که تنها به لطف و حمایت تشکیل اتحادهایی مانند استلانتیس یا بزرگترین شرکت قاره سبز یعنی فولکسواگن توانستهاند که حیات خود را حفظ کنند. برخی از این شرکتها که نتوانستند عضو هیچکدام از این دو گروه شوند، به ناچار سهام خود را به سرمایهگذاران یا شرکتهای چینی فروختند تا حداقل، هرچند کمرنگ هم که شده، نامی از آنها و برندشان همچنان در جهان بماند و به صفحات کتاب تاریخ نپیوندند.

دلیل این سیل ویرانگر چه بود؟
ریشه اصلی این موضوع را میتوان در بسیاری از صنایع و بازارهای دیگر اروپا نیز شناسایی کرد که حتی برخی از این صنایع در این قاره سبز به شکل کلی حذف شدند. با افزایش جمعیت جهان و در نتیجه افزایش تقاضا برای تمام کالاهای مورد نیاز بشر، باید حجم تولید افزایش پیدا میکرد؛ اما موضوع دیگر نیز بحث حجم نابرابر نقدینگی در اختیار مردم دنیا بود.
چینیها به دلیل وفور نیروی کار ارزانقیمت حاصل از جمعیت زیاد، با در پیش گرفتن روشهای گوناگون برای تولید، از جمله کپی کردن، مونتاژ کردن و هر راهی که بتوان آنرا تصور کرد، توانستند در تمام بازارها کالاهایی بسیار ارزان را تولید کنند. این اقدام، برای فرهنگ اروپایی که چندان به دنبال زرقوبرق نیست — برخلاف آمریکا — باعث شد تا مردم به خرید و استفاده از این کالا در مرور زمان روی خوش نشان دهند.
اما این پایان بازی نبود؛ چراکه چین با پیشرفت سرسامآوری وارد صنعت خودرو شد و مزیتهای پنهان این بازار را دریافت و در بازه نسبتا کوتاهی توانست بازارسازی خود را با عرضه گسترده خودروهای برقی آغاز کند.
نابرادری آمریکا در حق اروپا
بازار خودروی آمریکا را میتوان منحصر بهفردترین بازار خودروی جهان دانست که دلایلی متفاوت، نظیر اقلیم و خیابانسازی متفاوت، عاملان اصلی آن هستند. اما با این وجود، برندهایی مانند مرسدس همیشه در این بازار حضور داشتند و حتی برای تداوم یا ورود خود به این بازار، خودروهای خود را با قوانین و استانداردهای این کشور تطبیق دادهاند و محصولات مناسب آنرا ساختهاند که در جهان نیز به سفارش آمریکا معروف هستند.

اما اخیرا دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا، با اجرایی کردن قانون وضع تعرفه بر روی تمامی کالاهای وارداتی به این کشور، به شکل مستقیم ضربهای مهلک بر پیکر نیمهجان خودروسازان اروپایی وارد کرد.
برای مثال، خودروی بیامو X5 که محبوبترین اسیووی این برند در آمریکا بود، تا قبل از وضع این قانون با قیمت ۶۰ هزار دلار در این کشور فروخته میشد؛ اما حالا با قیمت ۸۱ هزار و ۲۵۰ دلار. این در حالی است که خودروهای ژاپنی و کرهای با قیمتهای ارزانتر و محبوبیت بیشتر هنوز در بازار آمریکا حضور دارند.
هدف ترامپ، ضربه زدن و کنترل چین بود؛ اما خب ترکش این شلیک دامان قاره سبز را نیز گرفت. در چنین شرایطی، چین برای فروش محصولات خود قطعاً بازار خاورمیانه و آفریقا را نیز با محصولات خود پر خواهد کرد که این به معنای یک جنگ دیگر برای اروپاییهاست.
یعنی واقعاً کار قاره سبز تمام است؟
قطعاً نمیتوان برای این موضوع نسخهای قطعی داد؛ اما یک نکته را باید در نظر گرفت و آن هم اصالت برندهای اروپایی است که برای مردم دنیا شناخته شده است. احتمال اینکه در آینده تیراژ این خودروها به شکل کاملاً متفاوتی باشد و برای قشر خاصی یا با فرآیند متفاوتی تولید شوند، کاملاً محتمل است.
برای مثال، حتی میتوان احتمال داد که تمامی خودروسازان آلمانی تبدیل به یک اتحاد واحد شوند؛ اما حذف تمامی آنها امری تقریباً بعید و ناممکن است.

اروپاییها مدتی است که خود را از حلقه ابرقدرتهایی همیشه در صحنه اول جهان به کنار بردهاند، اما این دلیل بر ناتوانی آنها نیست؛ چرا که هنوز هم بسیاری از عوامل کلیدی جهان در این قاره قرار دارد، مانند بانکهای مشهور سوییس.
در نتیجه، باید دید که تصمیم اروپاییها — یا بهتر بگوییم، ساکنان غرب اروپا و بهویژه بورهای شمالغرب اروپا — در این وضعیت نابسامان جهان چیست؟ آیا آنها زمین بازی صنعتی خود را تغییر دادهاند یا با برنامهای از پیش آماده باز خواهند گشت؟ البته ممکن است که واقعاً هم آنها این زمین را به رقبا از روی ناچاری واگذار کنند که این خود محتملترین سناریو است؛ چراکه اینگونه آنها خود را به خودروسازان لوکس دنیا تبدیل میکنند که کالاهای گران را با آلایندگی و دردسر کمتر و البته قیمت و سود بالاتر تولید میکنند.